-
تهران
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 13:26
سلام آه و آه چه شهریه این تهران دودو و دوود و دوود چه میشه کرد دیگه اینم تهرانه دیگه یه بدی داره هزار تا خوبی دلم واسه اونجا تنگ شده... وحشتناک ..
-
عید
شنبه 18 شهریورماه سال 1385 20:56
سلام این عید بزرگ رو به همه تبریک میگم امید وارو ساله خوبی داشته باشین(اشتباه نکردم با نوروزا یه موقه فکر بد نکنین)
-
داستان..
شنبه 18 شهریورماه سال 1385 20:36
ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع ش تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد...
-
این شب ...
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1385 22:11
بازم اینجا برق رفته یه بار شعر نوشتم ولی یه دفه پاک شد همش دلم هوای بارون کرده آهی میکشم باران از مادل بریدی ؟ از دله ما چه خبر داری تو ماه را دیدن باران از این دل ما هم گذر کن....
-
این روزا یا دمون رفته تمدن خودمون
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1385 13:18
این روزا ما تمدن خودمونو فراموش کردیم و به این فر هنگ پوچ غرب و شرق تمایل پیدا کردیم آه من که جوز این کاره دیگه ای نمیتونم بکنم ....... یک تراژدى آنچه در اینجا میبینید فاجعهایست که به همراه فاجعههای دیگر که 28 سال است بر کشور ما وارد شده، به آثار باستانی ما وارد خواهد شد! پاسارگاد به زیر آب رفت..!!؟! دوستان...
-
شهریور
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 20:41
امروز میخوام در مورد این ماه بگم :.. شهریور( Xašatra vairya ): پادشاهی آرزو شده، کشور خواسته شده، فرمانروایی شایسته ء باور شهریور نام چهارمین اَمشاسپند (مهین فرشته ء ) آیین مزدایی است و در جهان مینوی نمودار قدرت و سلطنت ایزدی و فر و شکوه شهریاری اهورمزداست و در زبان پهلوی به صورت Šatrivar آمده است. شهریور فرشتهایست...
-
یاد مردان راستین، بزرگ مردان همیشه جاوید
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 20:28
چیزی که من همیشه در زندان انفرادی به خود می گفتم این بود که؛ رجایی همه اش نمی شود که دیگران تاریخ بسازند و تو بخوانی! یکبار هم تو تاریخ بساز تا دیگران بخوانند! .:: شهید رجایی ::.
-
تا چه باشد پستی ....
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 19:12
ای خدا سرابی بود در وجودم که با گرمای من بخار شد گرمه گرمه گرمه این دنیای چقدر پسته پستی به چه معنا گرفتگی ماه !! آلودگی خورشید!! این بوده از ازل تا عبد از رُخت پیداست که چه پستی این نهاد توست که تورا این جور می نماید پی آهی کش و این پستی را با فریادی در دریای دلت قرق کن...!! تا نتواند بیروون آید .... بدرود ای پستی...
-
خدایا ...
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 22:09
نمی دونین الان چه احساسی دارم وقی یه سو تفهم بشه و تو اصلا ندونی چه خبره امشب خیلی دلم گرفته بوود این جوری دیگه وهشت ناک هم شد موندم چراا.... آخه من که کاری نکردم چراااااا اگه این کارو کرده بودم خوب بود حد اقل می دونستم یه کاری کردم که ایجوری منو دعوا می کنن الان اینجا برق رفته و من دارم تو نور مانیتور مینویسم آخه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 21:40
آه الن یه صفه شعر گفتم ولی وقتی انتشار رو زدم پاک شد دلم میخوا گریه کنم ولیی ........۱.۲.۳ آه زندگی را با ید از نو ساخت زندگی تا نا امیدی یک وجب است از عشق تا جنون یک لحظه است از زندگی تا مرگ یک قدم است پس این یک هارا رست اجام دهم تا ........مرگم زود اید ومن به تباهی نشوم آرزو به دل از این دنیا سیر شده ........ چه...
-
زندگی
شنبه 4 شهریورماه سال 1385 16:18
امروز فهمیدم اونقدر هم که فکر می کردم تنها نیستم هستند کسانی که تو این موقع ها در کنار من باشند به همین خاطر از همشون ممنونم نمی دونم چطور جبران کنم فقط می گم که همیشه همیشه شاد باشید و هیچوقت غمگین نبینمتون به قول یکی:همانا بهترین راه رستگاری انسان همان برهان اوست... شاید با این جمله بتونم هدیم رو که از کسی گرفتم...
-
پس از مرگم .... تو خواهی بود /.....
شنبه 4 شهریورماه سال 1385 14:56
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان را آشفته تر سازد بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را
-
ما بی چرا زندگانیم !!!
شنبه 4 شهریورماه سال 1385 14:30
ما بی چرا زندگانیم و آنان به چرا مرگ خود آگاهانند دلم نمب خواد به جای کسه دیگه ای نفس بکشم دلم می خواد این نفس رو کسی بکشه که ارزش زنده بودن رو داشته باشه
-
زندگی تا به آخر..
شنبه 21 مردادماه سال 1385 15:49
طعنه وار ظهور می کند مسیح - زمان ظهور می کند منجی ختنه گر بدی بد می شویم که چهره نورانی دروغ روزگار را ببینیم لعنت بر سیرتت لعنت بر اعتقادت لعنت بر هر چه دبن خواه است هان نمی شنوم گفتی چرا؟ چرا در جنون است چرا در کشتار دست جمعی آرزوهای کودکان چرا در عمق اشک های مادران چرا در سنگینی اجساد چرا در بوی گند لاشه چرا در بوی...
-
روز پدر رو به همه پدرا تبریک میگم
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 13:45
این پدره که در موقع غم و شادی در کنار بچه هاشه این پدره که در موقع رشد مارو همراهی میکنه گرمای وجودش را به ماداد روزت مبارک
-
تنهایی
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 16:20
تنهایی خیلی سخته الان یه هفتس تهرانم در انتظار بر گشت به شری پر از زندگی روزی که از این جا بروم من آخر بر سر مردم نروم من گاهی کج و کوله با پای خودم میروم من رفتن چه زود میرسد ولی اگه...... این اگر به باید بتوان کرد ... خوب است..... ولی چه سود ک که همش کار تباهیست...
-
یک حرف تازه
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 15:02
خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.
-
یک حرف تازه
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 15:01
سعی کن چیزی رو که دوست داری به دست بیاری . وگرنه مجبور میشی چیزی رو که به دست میاری دوست داشته باشی .... شکسپیر
-
داستان
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 14:49
گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای...
-
شاید زود باشد
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 14:31
عمری می گذرد ما هم چنان وا مانده ایم ما ماده ایم از این راه دراز عمر تا آخر عمر چه خواهد بود تغدیر من ..... اگر ..... شاد....... باید........ ولی افسوسس...... اینها حرف من است در یک عمر که زود گزشت و من ماندم و مرگ پس به درود.... .:: از خودم بود :..
-
روز مادر مبارک
یکشنبه 25 تیرماه سال 1385 18:45
در خانه خود نشسته ام ناگاه مرگ آید و گویدم: ( ز جا برخیز این جامه عاریت به دور افکن وین باده جانگزا به کامت ریزا ) خواهم که مگر ز مرگ بگریزم می خندد و می کشد در آغوشم، پیمانه ز دست مرگ می گیرم می لرزم و با هراس می نوشم! آن دور، در آن دیار هول انگیز بی روح، فسرده، خفته در گورم لب بر لب من نهاده کژدم ها بازیچه مار و...
-
جمله ها
شنبه 17 تیرماه سال 1385 11:16
You don't choose your family. They are God's gift to you, as you are to them. تو خانواده خود را انتخاب نمی کنی آنها هدیه خداوند هستند به تو و تو هدیه خداوندی برای آنها To love someone means to see them as God intended them. دوست داشتن یک نفر، یعنی دیدن او به همان صورتی که خدا خواسته است To love someone is to look into...
-
غزل دلتنگی
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 14:01
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم اندوه من انبوه تر از دامن الوند بشکوه تر از کوه دماوند غرورم یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم از...
-
): ایرانم با این بازیش ):
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 20:59
انم از این بازی این همه همبستگی آخرس اینجوری
-
ایران - ایران
شنبه 27 خردادماه سال 1385 14:27
امید وارم ایران امروز یه تکونی به خودش بده یه جوری که به تونه جواب این مردم رو بده حد اقل از کسایی که از کار افتاده اند (( مرض)) کمتر استفاده کند
-
جام جهانی
شنبه 27 خردادماه سال 1385 14:22
با امید به اینکه تیم ما همیشه برنده باشه
-
نی نی
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 20:37
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 خردادماه سال 1385 14:15
بی مصرف ترین روزها، روزی است که در آن نخندیده باشیم چارلز فیلد وقتی مستانه و بی قرار، بی هیچ حسابی و چشمداشتی ، خود را به دل دریای زندگی می ریزید ، دریای زندگی نیز آغوش خود را به رویت میگشاید و گوهر یگانی به دامانتان می گذارد. اینگونه است تحقق حقیقت ناب زندگی آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 خردادماه سال 1385 14:11
.The present life is only a moment in between زندگی در لحظه ی حاضر، فاصله میان مبداء و مقصد است. .When we are willing and eager, God joins in هنگامی که مصمم و مشتاقیم، خدا به ما می پیوندد.
-
من کیم توی آخرین ایستگاه دلم .....!!!
شنبه 13 خردادماه سال 1385 14:03
من نه منم باطن و ظاهرم تویی من نه منم نه من منم غایب و حاضرم تویی من نه منم نه من منم خلق نمود و بود تو من عدم وجود تو عین مظاهرم تویی من نه منم نه من منم سایه و روشنم تویی گل تو و گلشنم تویی منظر و ناظرم تویی من نه منم نه من منم نیستی از تو هست شد عالمی از تو مست شد باده و ساغرم تویی من نه منم نه من منم قهر منی و...