نون شب ....

نون شب از همه چی توی این دنیای پر هیاهو مهم تره که که بعضی ها بخاطرش هر کاری می کنن.تا شب خوب بخوابن ...!!!

نون شب ....

نون شب از همه چی توی این دنیای پر هیاهو مهم تره که که بعضی ها بخاطرش هر کاری می کنن.تا شب خوب بخوابن ...!!!

باند کنترولی( Ego Boundries)

باند کنترولی، دستگاهی است در مغز که محتویات درون ناخودآگاه را محافظت می کند و از دسترسی دور می دارد.
این سیستم شبیه سیستم دولایه یک توپ فوتبال است. در یک توپ فوتبال یک لایه درونی داریم که آن را باد می کنیم و لایه خارجی مستحکمی نیز داریم که این لایه اولیه را محافظت  می کند.
در انسان هم محتویات ناخودآگاه توسط سیستمی به نام خود (ego) کنترول می شود و لایه مرزهای خود یا باند کنترولی، مسول نهایی حقاظت است. بدین ترتیب در حال عادی، هیچ گونه دسترسی به محتویات ناخودآگاه نداریم.
در مقایسه بین زنان و مردان، دسترسی زنان به محتویات ناخودآگاه شان آسان تر از دسترسی مردان به محتویات ناخودآگاه شان است.
از جمله محتویات ناخودآگاه انسان، مجموعه حوادث و اتفاقات ریز و درشت زندگی است. مجموعه احساسات وابسته به آن حوادث و مجموعه آرزوهای انسان نیز اعضای مجموعه بزرگتر محتویات ناخودآگاه است.
مثلاً در سلسله زرین آرزوها، دختر کوچکی آرزو داشته است که عروسک چوبی ای داشته باشد که با او حرف بزند. بعدها این آرزو در خلق اثر بزرگ پینوکیو به عنوان یک داستان یا یک فیلم یا یک مجموعه کارتونی تجلی یافته است.
یا پسر کوچکی آرزو داشته است که چهار چرخه ای داشته باشد که نیاز به پازدن یا کشیده شدن نداشته باشد و خودش راه برود! این آرزو نیز در اختراعی مثل اتومبیل تجلی یافته است. چهار چرخه ای که بنزین مصرف می کند و بی نیاز از دیگری راه می رود.
تمام آرزو های انسان، در ناخودآگاه او جمع می شود. این آرزوها برباد نرفته اند و همیشه مایه زحمت و رنج نیستند، گاه نیز سرآغاز اختراعات و خلاقیت های چشمگیر می شوند. پس محتویات ناخودآگاه ما مهم اند. از تک تک این آرزو ها می توان به عنوان سر نخ استفاده کرد.

یک حرف

به کمی سبکسری نیاز داری تا از زندگی لذت ببری و به کمی شعور تا ازلغزش ها بپرهیزی،همین کافی است.

Jirandeh رصد امام زاده حنفیه

وای ساعت 4.5 راه افتادیم 3تا مینیبوس اونم چه مینی بوسایی
توپ
خلاصه رفتیم توراه 3بار واستادیم 4بار


اومدیم به سایت رصدی رسیدیم
تلسکوپ و وسائل رو بره کردیم بچه های دانشگاه گیلان با ما بودن
کمی شام خوردن آسمون بد نبود کمی ابری بود
با تلسکوپ چند تا جرم دیدیم تا هوا ابری شد
رفتیم شام خوردیم
باروون گرفت چه باروونی اجب شبی بوداااااا

این وستی 2 تا از .... ها رفتن بالای کوه شیتونی کردن
منم رفتم تو چادر سرم داشت میترکید
با رون گرفت و باز هوا خوب شد
منم رفتم بیرون داشتم طرح (ام 42) رو میکشیدم که رفت پشت ابر
واییییییییی
یه 1 ساعتی هوا خوب بود تا اینکه ابر همه جارو گرفت
نیم ساعت واستادیم دیگه می خواستیم برگردیم رشت که هوا باز شد
یه کم رصد کردیم و بابک توضیح میداد برای بچه ها
یکی از بچه ها که خودش میدونه کیه رفت لب پرت گاه منم چون میترسیدم رفتم بهش گفت بیا اینور
گفت تو برو من الان میام
منم رفتم 10 دیقه بعد بابک رفت دنبالش ولی نبود
منم رفتم همون جایی که قبلا بود ولی نبود هرچی گشتم
خلاصه یه بسیج درست کردیم همه جارو گشتیم حتی رفتیم تو دره هم رفتیم من دیگه خیلی نگران بودم
امدیم بالا یه سری رفتن تو جاده بابک هم اومد کمک کنه سوپو پخش کنن منم رفتم لبه پرتگاهو بگردم که یه هو دیدم
بله یه گوشه رو زمینه سری بچه هارو صدا کرم تا یه تکونی بهش دادن و سریع رسوندنش دکتر ولی من موندم تون تون
تلسکوپ و چادر و .... جمع کردم
بعد بچه های دانشگاه گیلان میخواستن بومنن هوا روشن بشه بعد ماهم موندیم هوا روشن شد راه افتادیم
رفتیم اوناهم رفتن سرم وصل کردن و تو مسجد منطزر ما شدن ماهم رفیت و از اونجاهم اومدیم رشت
این مختصری از اتفاقات بود خیلی بیشتر بود
5 دقیقه بعد هوا خوب شد !!!