همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد/پروازی نه٬گریزگاهی گردد/
آی عشق٬آی عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست/
و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی/
نه شور شعله بر سرمای درون/
.......آی عشق٬آی عشق رنگ آشنای چهره ات پیدا نیست....
"شاملو"
دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه ... صدای خنده های تو .....