روز به روز انگیزه ها دگرگون می شوند. آتش بالا می گیرد و نقابها برداشته می شوند. به رودخانه نگاه می کنم کفهای سفید در جریانند این جسم دیگر مسموم شده باید از این پس محکم بنشینیم ... انتظار... انتظار... انتظار...
پس از بیداری سکوت بالا می گیرد فریاد ها فروکش می کنند و نمایش را از شکل اصلی خارج می سازند. اندیشه های طغیانگر و اخبار پر دروغ ......
تنها زایش دیگری از دیدگاه های منحرف است ...
انتظار... انتظار... انتظار.... وانتظاربرای مرگ...
شازده کوچولو
شنبه 15 مهرماه سال 1385 ساعت 12:49 ب.ظ
سلام آقا کوچولو چرا ناراحن شدی یه دفعه بهت نمی یاد مطمعا باش من نوشته هاتو می خونم این یعنی چی گفتم شاید نخونی ها ها بلاگ پرستو رم برو ببین:ِِی اینم کلک رشتی منه در مورد نظزت
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام آقا کوچولو چرا ناراحن شدی یه دفعه بهت نمی یاد
مطمعا باش من نوشته هاتو می خونم این یعنی چی گفتم شاید نخونی ها ها
بلاگ پرستو رم برو ببین:ِِی
اینم کلک رشتی منه
در مورد نظزت