من دلی می خواهم
همه از جنس خدا
در به در در پی نور
بی خبر از همه جا
سینه ای می خواهم
پرتوان از خواهش
دست در شاخ دعا
من زمان می خواهم
تا بگردم پی آن نور بزرگ
که در این لحظه تاریکی ها
به کنارم باشد
تا نمانم به دل این سردی
همچو مهتاب شب صحراها
تلخ ، سنگین ، تنها
کاش می شد که زمان برگردد
و من از کودکی برگ، کمی قصه بخوانم هر شب
تا سحر از دل این قصه دور
نور شمعی بدود در شب من
کاش ای کاش، ولی دیر شدست
و من اکنون به خزان نزدیکم
به تمنای طبیعت به سجود
به تپشها، به تماشای عبور
به زمانهای گذر کرده چو رود
آه بگذشت چه زود
آه بگذشت چه زود
آه بگذشت چه زود
سلام سلام
خوبی امین جان
ممنون که سر زدی
ساعت رو نه دیگه بی خیال شدم اما این لوگو دوستان رو بهم یاد بده فدات.
راستی آپ کردم
اگه خواستی بیا.
سلام به به چه تحولاتی
اقا کوچولو جالبه
این اندرومدا رم .... می دونی دیگه
متقلب جان
راستی اون اکواریوس و دیگه پاک کن
در مورد متنم برمی گردم
سنجد!!!