نون شب ....

نون شب از همه چی توی این دنیای پر هیاهو مهم تره که که بعضی ها بخاطرش هر کاری می کنن.تا شب خوب بخوابن ...!!!

نون شب ....

نون شب از همه چی توی این دنیای پر هیاهو مهم تره که که بعضی ها بخاطرش هر کاری می کنن.تا شب خوب بخوابن ...!!!

نمنه!!!

عبارتی چنان عامیانه که در تمام ایران به وفور استفاده می شود. آیا جداً این حرف توهین به آذری زبانها محسوب می شود؟
مانا نیستانی اولین قربانی اینگونه حوادث و شورش های کور نیست و بی شک آخرین نفر هم نخواهد بود. در این بین بر ماست تا با حمایت از او و افرادی چنین که به غلط مسبب ناآرامی هایی از این دست محسوب می‌شوند، "کج فهمی" و "فهمیدن آنچه" از بیان دیگران "می خواهیم بفهمیم"؛ جلوگیری کنیم.


ازمانا نیستانی حمایت کنید
F r e e M a n a N i y e s t a n i
با تشکر از بابک

تا عبد

 
The nearer the soul is to God, the less its disturbances,
since the point nearest nearest the circle is subject to the least motion.
 
.هر چه روح به خدا نزدیکتر باشد، آشفتگی اش کمتر است
.زیرا نزدیک ترین نقطه به مرکز دایره، کمترین تکان را دارد
 
Every happening, great and small,
is a parable whereby God speak s to us,
and the art of life is to get the message.
 
هر اتفاقی که می افتد، چه کوچک چه بزرگ، وسیله ای است
.برای آن که خدا با ما حرف بزند و هنر زندگی دریافت این پیام هاست
 
Where love is, God is also.
 
.هر کجا محبت باشد، خدا هم هست
 
God is in your heart, yet you search for Him in the wilderness.
 
.خدا در قلب توست و تو در بیابان ها به دنبالش می گردی
 
I love God. I have no time to hate the Devil.
 
.من خدا را دوست دارم. فرصتی برای نفرت داشتن از شیطان ندارم
 
The spirit came from God and will return to Him.
 
.روح از خدا آمده و به او باز می گردد
 
The present life is only a moment in between.
 
.زندگی در لحظه ی حاضر، فاصله میان مبداء و مقصد است
 
When we are willing and eager, God joins in.
 
.هنگامی که مصمم و مشتاقیم، خدا به ما می پیوندد
 
We can count the seeds in a fruit.
Only God can count the fruits in one seed.
 
.ما می توانیم دانه ها را در یک میوه بشماریم
.تنها خدا می تواند میوه ها را در هر دانه بشمارد
 
May God steal from you,
All that steals you from Him.
 
،ای کاش خداوند از تو بگیرد
. آنچه را که خدا را از تو می گیرد
 
God made the creatures as veils.
He who knows them to be such is led back to Him,
but he who takes them as real is barred from His presence.
 
.خداوند مخلوقاتش را مانند حجاب آفرید
.کسی که این را بداند، به سوی خدا هدایت خواهد شد
،اما کسی که آن حجاب را واقعی بپندارد
.از درک حضور خداوند منع خواهد شد
 
God visits us often, but most of the time we are not home.
 
.خداوند همیشه به عیادت مان می آید، اما اکثرا ما خانه نیستیم
 
 
The plant God favours will grow even without rain.
 
گلی که محبوب خدا باشد، بدون باران هم رشد می کند
 
I have always respected everyone's religion.
As I say , there is only one God and a lot of confused people.
 
من همیشه همه مذاهب رو محترم شمرده ام. همیشه گفته ام
تنها یک خدا وجود دارد، و جمعیتی از مردمان سردرگم
 
Kidness says, I want you to be happy.
Kidness comes very close to the benevolence of God.
 
مهربانی می گوید: می خواهم که تو خوشبخت باشی
مهربانی بسیار به خیرخواهی خداوند نزدیک است
 
To be grateful is to recognise the love of God in everything.
He has given us  and He has given us every thing.
 
حق شناسی تشخیص محبت خداوند در همه چیزهایی است که به ما داده است
و او همه چیز به ما داده است
 
Call on God, but row away from the rocks.
 
خدا را صدا کن، اما دور از صخره ها پارو بزن
 
Man is certainly stark mad; he cannot make a worm,
yet he makes gods by the dozens.
 
انسان واقعا دیوانه است. یک کرم هم نمی تواند بسازد اما ده ها خدا می سازد
 
A talent is a gift from God.
What you do with it is your gift to God.
 
استعداد هدیه خداست. نحوه استفاده از آن هدیه توست به خدا
 
If God had meant us to be gloomy,
He would have clothed the earth in a different colour,
not in that lively green,
which is the livery of cheerfulness and joy.
 
اگر خدا می خواست که ما افسرده و تیره باشیم
به زمین رنگ دیگری می زد
نه آن رنگ سبز زنده را که جامه شادی و لذت است
 
God did not love me because I am loveable.
I became loveable because
God poured some of His love into me.
 
خدا مرا دوست ندارد، به این خاطر که دوست داشتنی هستم
من دوست داشتنی شدم چون خداوند کمی از عشق خودش در من ریخت
 
 
از کتاب من + لبخند = خداوند
ترجمه زهره زاهدی

شاد باشید

شاد بودن، هنر است
.شاد کردن، هنری والاتر
زندگی صحنه یکتای هنرمندی  ماست؛
،هر کسی نغمه خود خواند از صحنه رود
.صحنه پیوسته به جاست
.خرم آن  نغمه که مردم بسپارند به یاد

داستان شب

.زاهد پیری به بارگاه قدرتمند ترین پادشاه دوران دعوت شد
.پادشاه گفت: به مرد مقدسی که با اندک چیزی راضی می شود، غبطه می خورم
.زاهد پاسخ داد: اعلی حضرتا، من به شما غبطه می برم که زودتر از من راضی می شوید
.پادشاه با آزردگی گفت : منظورت چیست؟ تمام این سرزمین از آن من است
.زاهد گفت: دقیقا". من آهنگ کرات را دارم، رودها و کوهسارهای سراسر جهان را دارم
.ماه و خورشید را دارم، چون در روان خود، خدا را دارم. اما اعلی حضرتا شما فقط همین قلمرو را دارید

تولد

  
 داشتم فکر می کردم به صدای تولد
 تولد هر چیزی یک صدای خاص دارد
 تولد یک نوزاد ، تولد یک جوجه اردک , تولد یک جوانه گندم ...
 خاک را شکافتن و دانه در آن نهادن , چقدر برای من لذت بخش است
 دانه را پوشاندن و به انتظار نشستن , چقدر بیشتر برایم لذت بخش است
 خاک سنگ دارد , و خارهای خشک
 و گاهی لانه مورچه های ریز و سیاه هم خراب می شود
 و مورچه های هراسان , انگشتان آدم را گاز می گیرند
 اما نفوذ , سرسختی می خواهد
 جای دانه , گرمترین گوشه دل خاک است
 آن جایی که کمی هم رطوبت باران روزهای قبل را دارد
 گاهی دلم می خواهد جای یک دانه باشم ,
 کسی از راه برسد و مرا در گرمترین گوشه دل خاک بکارد
 کسی چه می داند
 شاید جوانه های خجالتی و سبز رنگ دل سرخ من ,
 آن زیر ها تقلایی بکنند
 و من ریشه هایم را محکم کنم
 سالهاست که من تشنه جرعه ای آب
 قطره ای نوازش
 و اندکی خواب هستم
 خوابی که سرانگشتان نوازشگر آفتاب , بیدار گر آن باشد
 نه صدای گوشخراش زنگ ساعت شماطه دار ...

داستان

یک پادشاه اسپانیایی، به دودمان خود بسیار می بالید. همچنین مشهور بود که با ضعیفان بی رحم است
.یک روز، با نزدیکان خود در دشت آراگون راه می رفت که سالها قبل، پدرش در جنگی در آن کشته شده بود
.در آنجا به مرد مقدسی برخوردند که در میان توده عظیمی از استخوانها ، چیزی را جستجو می کرد
پادشاه پرسید: آنجا چه کار می کنی؟
،مرد مقدس گفت: اعلی حضرتا، سر بلند باشید. هنگامی که شنیدم پادشاه اسپانیا به اینجا می آید
.تصمیم گرفتم که استخوانهای پدرتان را پیدا کنم و به شما بدهم. اما هر چه نگاه می کنم نمی توانم پیدایش کنم
.مثل استخوانهای کشاورزان، فقرا، گدایان و بردگان است
 
                                                                          از کتاب مکتوب
                                                                                                        نوشته پائولو کوئلیو